لحظه ای با ونوس
عنوان:
لحظه ای با ونوس
کد کالا:
چند روز گذشت، من و بها هنوز با هم هیچ حرفی نزده بودیم، بها را به جز شبها نمیدیدم، دلم برای خندههایش، برای شوخیهایش و برای شیطنتهایش تنگ بود، پدر و مادرم متوجه رفتار سنگین من و بها شده بودند، اما چیزی نمیپرسیدند، متعجب بودند، هرگز اتفاق نیافتاده بود، که من و بها با هم حرف نزنیم، از یک طرف ونوس و از طرف دیگر فکر بهاالدین، مرا آزار میداد، نمیدانستم چه کنم، هر چه سعی کردم تا تصویر ونوس را پاک کنم، نشد که نشد. تصویر واضحتر و روشنتر شد و تمام وجودم را فراگرفت.
غروب هوا سرد و گرفتهتر از همیشه بود، مقابل تلویزیون نشسته بودم، اما حواسم اصلا نبود، تنها من و مادرم در خانه بودیم، مادرم مشغول آشپزی بود، حال عجیبی داشتم، سر بلند کردم و نگاهم را به چهرهاش دوختم، متوجه شد، لبخندی زد و پرسید :
ــ چیزی میخوری؟
ــ نه...
نویسنده:شابک:9789647543492
نوبت چاپ:چهارم
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:494
تیراژ:600